آرتميس
  آرتميس
 


آرشيو

Saturday, April 30, 2005


گنجی و دیگر زندانیان سیاسی را آزاد کنید.

چند روز پيش می خواستم به اين مطلب مهشيد لينک بدم که ديدم همه ش دارم هر خبری می شه به مطلب اين و اون لينک می دم اما
انصافاْ تو کافی نت جدی نوشتن سخته و مامان جونم هم که پاشده با کدوی قلقله زدنش اومده خونهء دخترش تنها تو خونه حوصله اش سر می ره اين بود که گذاشتم واسه بعد و بعد هم يادم رفت..

حالا مامان هاله دعوا نکن گرچه هنوز سر گنجی روی حرف خودم هستم اما به اين نتيجه رسيدم که اگه قابل گذشت نبود تو و مهشيد آزاديش رو نمی خواستين پس من هم هستم و عاشگتم هستم و اتحاد بلند مدت و کوتاه مدت و عريض و طويل هم باهات می بندم.


در همين رابطه: معماهای گنجی
Artemis    3:38 AM درگاه آرتميس
|

Friday, April 29, 2005


سلام به همهء دوستان بلاگر
ما قرار هست امسال يک ويدپو از خانم های دچار ضايعات نخاعی (Spinal cord injuries) برای يک موسسهء تحقيقاتی- آموزشی بسازيم.اکثر ما به ندرت کسی رو روی ويلچير در خيابان مرکز خريد يا دانشگاه ها می بينيم چون حتی تهران که پايتخت ايران هست برای اين افراد امکانات لازم رو در اختيار نداره و اين افراد که اکثراْ در سنين پايين دچار اين جراحات می شن در خونه هاشون زندانی هستند و مجبور به ترک کار يا تحصيلاتشون شدند و به اين ترتيب از حقوق اوليه خود محروم شده اند.
اين وبلاگ رو ما ايجاد کرديم برای افرادی که دچار ضايعهء نخاعی هستند يا کسی رو با اين مشکل سراغ دارند يا شمايی که در اين مورد نظر خاصی داريد با ما در تماس باشید و به ما کمک کنيد تا بيشتر با مشکلات اين افراد آشنا شويم و در نتيجه کار بهتری اراپه دهيم.
Artemis    9:28 AM درگاه آرتميس
|

Thursday, April 28, 2005


رای دادن برای اينکه خون کمتری ريخته بشه منو ياد قربانی دادن هفتگی به اژدهايی می ندازه که توی کوهی کنار يه دهکده زندگی می کرد.


رای ندادن يعنی يه تخته سنگ تو حلق اژدها انداختن.



***


راستی مگه خاطره خانم نمی دونه که در دورهء خاتمی هستيم الان و همينطور بيشترين تعداد اعدام ها بعد از چين رو داريم؟
تازه چين با اون جمعيت.

طرف بد بين ذهنم می گه ... گرچه خيلی بی رحمانه تر از اونه که گفته بشه.. اما اين يه جور تبليغ برای انتخابات نيست؟ با استفاده از احساسات اونهايی که از اين قتل های به اصطلاح قانونی رنج می کشن؟
Artemis    12:50 AM درگاه آرتميس
|

Sunday, April 17, 2005


از سرزمين آفتاب

پتيشن

قوه قضاییه جمهوری اسلامی حکم اعدام حجت زمانی زندانی سیاسی ۲۹ ساله را صادر کرده است و هر آن احتمال اعدام او میرود. حجت زمانی در سال ۲۰۰۳ پس از فرار از زندان اوین توسط پلیس ترکیه دستگیر و به ایران تحویل داده شد. دو برادر حجت زمانی نیز قبلا توسط دولت ایران اعدام شده اند.

حجت زمانی و شش زندانی سیاسی دیگر در ۵ بهمن ۱۳۸۳ موفق شدند با اعتصاب غذای سی و دو روزه خود توجه مجامع بین المللی را به شرایط طاقت فرسای زندانیان و تقض شدید حقوق بشر در ایران جلب کنند. اکنون کمتر از یک ماه پس از اعتصاب غذای زندانیان سیاسی رژیم جمهوری اسلامی قصد اعدام حجت زمانی را دارد.

دولت ایران با ۱۵۹ اعدام اعلام شده در سال پس از چین در دنیا مقام اول را در اعدام دارد.متاسفانه دولت های غربی منافع اقتصادی را بر جان انسانها مقدم می شمارند و با مذاکره با دولت جمهوری اسلامی آنها را در نقض سیستماتیک حقوق بشر جری تر میکنند.

ما جمعی از وبلاگ نویسان ایرانی از سازمان های حقوق بشر و از مجامع بین المللی تقاضا داریم با همه توان خود از اعدام حجت زمانی جلوگیری کنند و هر گونه مذاکره با دولت ایران را موکول به توقف اعدام ها در ایران تعهد دولت ایران به رعایت حقوق اولیه انسانی در ایران نمایند.

Artemis    1:09 AM درگاه آرتميس
|

Thursday, April 14, 2005

Artemis    4:52 AM درگاه آرتميس
|

Saturday, April 09, 2005


يک نفس عميق می کشم چون اين از اون موارديه که نمی دونم چطوری شروع کنم برای اينکه حرفم رو بزنم. نمی خواستم در مورد
انتخابات چيزی بگم چون فکر می کنم عده ای موافق و عده ای مخالف هستن و به هر حال عده ای رای خواهند داد و عده ای نه.

خورشيد خانم نازنين که خيلی برای من محترم هست نظرش اينه که رای ندادن ما در انتخابات مجلس نتيجهء خوبی نداد و باعث شد آدمهايی مثل شايق به مجلس برن. اين منو ياد نقاشی امپرسيون می ندازه. «احساس لحظه ای و آني» هر کس بعد ديدن مجلس فعلی که بيشتر شبيه يک افتضاح حکومتی هست ممکنه اين باشه که «رای ندادن ما» چنين مجلسی رو به وجود آورد در حاليکه در نگاه عميق تر بعدی به ياد مياريم که حتی همون اصلاح طلبانی که نيک آهنگ کوثر عزيز در سوالهای خود به حق زير سوال می بره هم در اين انتخابات از الک شورای نگهبان رد نشدند و عملاْ نمايندهء واقعی ای برای رای دادن وجود نداشت.
گيرم عشرت شايق وارد مجلس نمی شد آيا گزينهء بهتری وجود داشت؟ اگر فکر می کنيد که اينطور است چقدر بهتر؟

يک سوال تکراری: به فرض اينکه رد صلاحيت های گستردهء شورای نگهبان هم اتفاق نيفتاده بود و ما هم رای داده بوديم و نماينده های بهتری هم وارد مجلس می شدند. با وجود شورای نکهبان چه تغييری در اوضاع به وجود می آمد؟ آيا غير از اين است که برای تصويب لايحه های نه چندان مهم اگر برای تغيير وضع موجود به نفع مردم - و طبعاْ بر خلاف سلايق آقايان- می بود بايد تا مدتها
منتظر می شدند و در اخر هم مثل اونچه در دوران مجلس ششم ديديم جواب رد می گرفتند؟


خورشيد خانم دوست عزيز من شايد فکر می کند اگر رای می داد «بدتری» که الان هست «بد» می شد و حق هم دارد که اينطور فکر کند.
اما چیزی که در کلهء من هست اين است: آيا اگر رای داده بوديم الان کاريکاتوريست هايمان در کشور خودشان بودند؟ اگر رای داده بوديم بازيگران تئاتر و روزنامه نگارهايمان در وطن خودشان بودند و هر روز نگران دستگيری خانواده شان نمی بودند؟
آيا اگر رای بدهيم می توانیم در خيابانهای زادگاهمان با احساس امنيت راه برويم؟
آيا اینکه ممکن است کتابهای بهتری چاپ بشود تا ما در اتاق خواب نيمه تاريک خود بخوانيم کافی است تا در اين نظام رای بدهيم؟

پاسخ من منفی است.





در همين مورد گوشزد تمام اونچه می خواهم بگم رو گفته

و به قول نيک آهنگ : با ترتیبی که من دارم می بینم، این جماعت پاسخگوی کارهایش نخواهد بود و فقط از ما رای خواهد خواست. لابد برای بهتر شدن اوضاع! لابد برای آنکه کار بدست آدم‌های بدتر نیافتد.







و اما ماجرای تفکر بلبشوی بنده در مورد اينکه: آيا من همجنس گرا هستم؟
همونطور که گفتم ديدم و مجبور شدم قبول کنم که درا ين مورد در اعماق دهنم دچار تابو هستم و هنوز همجنس گرائی برايم کاملاْ پذيرفته نيست و به خصوص حاضر نيستم در اين مورد هزينه ای بدهم.
سالها به خاطر زن بودن نفی شدم.. هوم.. بگذار بيشتر توضيح بدم. يک بار شنيدم که خانمی آرايشگاهی زده و مردی در همسايگی به او گفته جنده خانه باز کردی؟ تعجبی هم ندارد وقتی در فرهنگ لغت کلمهء خانم به معنای فاحشه* است جاييکه عده ای زن تجمع کنند مترادف جنده خانه می شود.
اما شنيدن اين ماجرا که شايد خيلی ها به سادگی از اون عبور کنند برای من يک تجربهء تلخ و يک توهين بود با اينکه خودم در آنجا حضور نداشتم. نمونه های مشابه زياد است و حتی اينجا هم وقتی در يک جمع ايرانی قرار می گيرم می بينم زير نگاه های پرسش گر پسرهای ايرانی هستم: جنده است يا نه؟
اين يک سوال با پاسخ بديهی است:من خوب نيستم چون در ايران نيستم و زير محدوديت پدر و مادر. آزاد هستم پس خوب نيستم. اما چقدر بد است؟ اين هست که تو رد نگاه پرسش گر اونها می خونی.

زن در فرهنگ ما بد است مگر اينکه خلافش را ثابت کند. خوب. پس تو چون زنی هميشه در حال مبارزه ای. بايد هم از خودت در مقابل اينهمه هجوم «بد بودن» دفاع کنی وگرنه له می شوی. من فکر می کنم به اندازهء کافی این فشار رو تحمل کرده ام و ديگه نمی خوام داشته باشم اش.

خوب انگار از مرحله پرت شدم.. با خودم گفتم: آيا اين دلزدگی نتيجهء تجربه های تلخ ساليان نيست؟ آيا من سعی دارم يک همجنس گرای غير واقعی شوم چون می خواهم امنيت و مقبوليتی که در نگاه جنس مخالف پيدا نمی کنم رو از همجنس خودم بخواهم؟


با اين سوال ياد تنها رابطه ای افتادم که در اون هيچ يک از احساس های آزار دهنده ای که قبلا در دوستی هايم با پسرها داشتم وجود نداشت.
و او يک زن نبود. اما می تونست به من حس «دوست بودن» بده. با اينکه قدش از من بلندتر بود «بهتر» نبود، گلپسر خانواده که من می خواهم تور بزنم نبود، برنده (در مقابل بازنده) نبود، برتر نبود،

آه راستی، شرقی هم نبود.


نتيجهء روشن: مردان ايرانی عزيز خودتون رو عوض کنيد وگرنه ما سليقهء جنسی خود رو تغيير می دهيم يا به کشورهای اسکاندناوی سفر می کنيم.



* من فاحشه را تحقير نمی کنم اما حقارت و آسيبی که از جامعه نسيب زن با اين شغل می شود باعث می شود بخواهم که زنان با خود اينطور رفتار نکنند.
Artemis    11:17 PM درگاه آرتميس
|

Friday, April 08, 2005

تابو؟!
ديدم عکسم پريده گفتم بشينم يه طرح جديد از خودم بکشم بذارم گوشهء وبلاگ که هرا خانم اومد تير کمان ام و چسبيد که الا و بلا منو بايد بکشی.منم که حوصله نداشتم يه طرح که معلومه يه نقاش آماتور و بی سليقه کشيده از اينجا کش رفتم و گذاشتم جلوش. گفتم اينو ببينه ديگه تا ۴۰۰ سال هوس نمی کنه کسی بکشتش. اما خوب.. اگه اين هرايی باشه که من می شناسم زمستون که پوست ببر جديدش رو براش قربونی کنن دوباره هوس پرتره می کنه اونم با سبک روکوکو که خوب جلال و جبروتش رو نشون بده. هوم.. يه چيزی رو می دونين؟ چيزی که نمی فهمم اينه که چرا بعضی زنهای زمين از هرا تقليد می کنن... درسته که من به عنوان يه خدای جوونتر نبايد اينو بگم... اما خوب..





خلاصه داشتم می گفتم... يه دفه خشکم زد و وايسادم.. در يک لحظه چندتا فکر با هم از سرم رد می شد و من نمی تونستم مرتبشون کنم. همون طور بهت زده شروع کردم راه رفتن... نکنه من تا حالا نمی دونستم که واقعاْ چی می خوام و چی هستم؟
حالا اگه همجنس گرا هستم بايد چکار کنم؟
چطوری بايد خوشحالی و خوشبختی برای خودم درست کنم؟
من که تو دگرجنس گراييش تا حالا موندم و يه رابطهء بدون عذاب دو طرف تا حالا نداشتم حالا چطوری مچ خودم رو پيدا کنم؟
متوجه شدم که دلم می خواد اين قضيه رو پنهان کنم.. چی؟؟؟ صبر کن ببينم؟ تو همونی نبودی که اين هوا ادعات می شد؟ تو نبودی که سر کلاس يک تنه وايسادی جلوی تمام همکلاسی هات که می گفتم همجنس گرايی بيماريه و نرمال نيست؟ تو نبودی که اون همه سخنرانی کردی در باب "يک تمايل متفاوت از ما اما طبيعی که بايد و بهتره پذيريمش" ؟ تو خودت ته ذهنت گرفتار تابو بودی؟ ... ای بيچاره..اداعای خداييت هم که می شه...



اگه اشکال نداره بازم ادامه دارد.
Artemis    4:41 AM درگاه آرتميس
|

Wednesday, April 06, 2005


چند وقت پيش دايدو در گوش داشتم تو اين خيابون باصفای نازنازيمون که هميشه پر از توريست های مامانی موبلند اوشو برو* هست راه می رفتم و با خودم فکر می کردم نکنه من نمی دونم واقعاْ‌ از نظر جنسی چی هستم و چی می خوام؟
چرا ديگه کششی به جنس مخالفم ندارم؟
چرا باهاشون راحت نيستم؟
چرا خصوصياتی که قبلاْ فقط می تونست دورم کنه (مثل برتری طلبی و غرور مردانه) الان حالمو بد جوری به هم می زنه؟.... نکنه؟... ا!!! من هم جنس گرا هستم!!!
از اين فکر يه دفه وايستادم، بعد برای اينکه نبرنم دارالمجانين -تصور کن يه نفر که داره راه می ره يه دفه با حالت فريز و با چشم های شده وايسه!- دوباره شروع کردم راه رفتن...


ادامه دارد..آخه خسته شدم و فردا هم امتحان شيمی دارم.


* آنهايی که به معبد اوشو می روند
Artemis    1:39 AM درگاه آرتميس
|

چون خونه اينترنت ندارم و کافی نت ها هم فارسی ساز ندارن بايد از اديتور برای نوشتن وبلاگ استفاده کنم. اگه حالشو داشته باشم از وبلاگ پانته آ می رم تو اديتور آن لاين هاله اما خيلی وقتا از نظرخواهی هاله به عنوان اديتور استفاده می کنم. بعد هم معمولاْ از ليست سرزمين آفتاب يا زيتون می رم تو بقيهء وبلاگ ها. امروز اومدم آدرس سرزمين آفتاب رو توی آدرس بار تايپ کنم که يه دونه ر کم زدم و اشتباهی رفتم اين تو: mithas
خيلی از اشتباهی که کردم خوشوقتم و فکر می کنم يه صفحهء جالب پيدا کردم و دوست دارم با شما شريک بشم. هنوز نمی دونم دقيقاْ حرف حسابشون چيه اما هر چی هست بايد .. خودتون برين ببينين.
Artemis    1:31 AM درگاه آرتميس
|

Monday, April 04, 2005


تو نوشته ام دربارهء هاليوود فيلم نورلند رو حتماْ بايد به عنوان فيلم خوب مثال می زدم. خيلی خدا بود مخصوصاْ بازی ها رو خيلی دوست داشتم. پيتر که فوق العاده بود...
نازخاتون عزيز و نازنين در موردش نوشته به همراه چند فيلم ديگه و يه تياتر.. يادش به خير مامايی ام می گفت تياتر. منم چون اين کي برد همزه نداره مجبورم مثل ننه جان بزرگم تلفظ کنم.

تصميم گرفته برم هالئوود هنرپيشه شم... ا اين همزه اش پيدا شد. اومدم ي رو بزنم اشتباهی بغليشو زدم همزه در اومد.. آره می گفتم.. آخه بعد از ظهری فهميدم می تونم هر وقت اراده کنم گريه کنم. فقط اگه يکی جلوم گريه کنه سرعت عملم بالا می ره کيفيتشم بهتر می شه.به جون خودم می رم. اگه من اسکار نگرفتم! هيشکی نمی تونه مث مو اسکار بگيره!
Artemis    9:07 AM درگاه آرتميس
|

Sunday, April 03, 2005


آقا جيش کردند به وبلاگ مردم...

ای وای آقا خوب نيست ناسلامتی رهبر بايد الگوی جلوگيری از نجاست پاشی به اماکن عمومی باشد .





می دونم خيلی هاتون لينک دادين اما چون خيلی خوشم اومده منم ميلينکم.
بخصوص به اين.
Artemis    4:11 AM درگاه آرتميس
|
 


Gardoon Persian Templates

[Powered by Blogger]